5 سال و11 ماه و27 روزگیت
سلام گلم
عشقم عزیزم
عاشقتم فدات بشم
امروز 3 شنبه مورخ 8 اسفند 91 ساعت 1.20 دقیقه ظهر است
امروز رفتی مدرسه ولی طبق معمول ساعت 7.38 دقیقه بیدار شدی
منم شده کارم حرص خوردن که از سرویس جا میمونیا ولی تو
بالاخره بلند شدیا وبه سرعت نور آماده شدی وبردمت دم در تا سرویس اومد
نکته نوشت:البته بگم تو هیچ کارت را خودت نمیکنی هنوز لباس پوشیدنت دست شویی بردنت غذا برات بیاریم یا حتی آب و.... پای من ومامان وباباست
یعنی حاضر نیستی بلند شی بری برای خودت آب بیاری
خوب رفتی ومنم به کارام رسیدم
تذکر نوشت:
یه کاری کردم که الان نمیگم میخوام همه تون را سورپرایز کنم
خورشت را مامانی تقریبا کامل پخته بود منم برنج پختم البته هوس کردم با زغفران وشکر مثل ندر بشه که نشد ولی مثل همیشه فرنازم خیلی دوست داشتی
الانم در حال تلویزون دیدن است
راستی یه عروسک جدید به جمع عروسکاش اضافه شده که اسمش فرنیا است خیلیم دوستش داره
بعدا عکسش را برات میذارم
یه چیزی که بهتون بگم فرنازم از شما قایم کرده بودیم بالاخره قبول کردند تو مدرسه برات تولد بگیریم
خانم معلم تونست خانم مدیر را راضی بکنه
کلاستون 25 نفره است +15 نفر هم کادر دفتر
الان میگی قراره نگار هم توی مدرسه تولد بگیره
جمعه تولد شماست ولی شنبه توی مدرسه براتون تولد میگیریم
خوب اونم در آینده عکساش را براتون میذارم
الان شماهاهستین یا؟
راستش را بگین از بس گفتم بعدا میگم بعدا میذارم حدس میزنم شما شده باشین
یه چیزه دیگه نوشت:
سیمین جون الان که کلی شکلک دست زدن براش گذاشتم میگه سیمین جون برام فرستاده؟
چون قبلا کلی براش فرستادی