بیوگرافی فرناز خاتون
سلام به همه عزیزان
من خواهر فرناز هستم وبراش مطلب مینویسم بعدا که بزرگ شد براش جالب باشه
فرناز جان روز 11اسفند 85 در بیمارستان سعدی اصفهان به دنیا اومد
دومین فرزند خانواده است که بعد از 18 سال خدا اونا به ما هدیه داد
همه از ورودش خیلی خوش حال بودند وهستند
نمک زندگیمونه وقتی بچه بود هر وقت از خواب بیدار میشد می خندید
همان سالی به دنیا اومد که من امتحان کنکور داشتم با روروئکش می اومد پایین پام جیغ میزد تا بغلش کنم از اول به کتاب ودفتر علاقه داشت الان هم همین طوره
اولین حرف معنی دارش را 3 ماهگی زد گفت مااااااا مامانم را صدا زد دیگه نگفت تا بزرگتر شد بعدش اقا می گفت و.......
وقتی من دانشگاه بودم گریه میکرد تا برگردم بعدش اروم میشد
هنوزم بدون مامانش تو دل هیچ کسی حتی من خوابش نمی بره
تو 4 سال بود که اسمش را مهد طلوع خورشید نوشتیم اما تا دی بیشتر نرفت
خیلی براش سخت بود آخه از اول عادت داشت صبح تا 9 یا بیشتر بخوابه امسال خدا را شکر این مشکل را نداشت
اسم خاله مهد کودکش مهشید بود که خیلی بهش محبت میکرد اما فرناز حتی روزای اردو هم مهد نرفت مریض میشد تب میکرد ونمیرفت
امسال که من کنکور برای فوق داده بودم بهش میگفتم برام دعا کن برام دعا میکرد اما وقتی دعواش میکردم میگفت خدایا آجیم کنکور قبول نشه حقشه تا منا دیگه دعوا نکنه
خلاصه هر روزش خاطره است
امسال پیش دبستانی است وخیلی مدرسه را دوست داره
اسم مدرسه اش نسل ماندگار است وفامیل خانم معلمش خانم فانیان است
اسم دوستاش ستایش صبا ساینا و....است