فرشته خونمونفرشته خونمون، تا این لحظه: 17 سال و 2 ماه سن داره
آجے مهربانآجے مهربان، تا این لحظه: 34 سال و 10 ماه و 19 روز سن داره

فرشته خونمون

فرنازم مریضه

سلام به همه دوستای خوبم فرنازم صبح که از خواب بیدار شد و  و گلاب به روتون استفراغ میکرد خلاصه مامانی را زنگ زدیم از سرکار کشاندیم خانه و3تایی رفتیم دکتر اقای دکتر معاینه اش کرد واخرش گفت ویروس سرماخوردگی بزرگ تر ها را گرفته دارو همان استامینوفن در صورتی که تب کرد بهش بدین خلاصه فرناز که تا اون موقع بود بعدش شد بعدشم اومدیم خانه ومامانی رفت سرکار منم فرناز و من برای شما مینویسم مواظب کوچولو های نازتون باشیدمریض نشد ایشاله ...
28 آذر 1391

خانم پرستار

سلام از لطف دوستان ممنونم خدا را شکر من ومامان بهتریم بابا هم سرفه میکند با پرستاری هایی که فرناز خانم ازمون کرده خیلی بهتر شدیم دخترمون دیگه خانم شده برای خودش بهش میگیم اینا که ریختی جمع کن میگه به خدا پام خیلی درد میکنه اما اگه  بهش بگیم میای گرگی میگه آره میام اگه گفتین فرناز عاشق چیه؟ آفرین درست حدس زدین فرنازم اینجا درحال خیال پردازی درباره جشن تولدشه که میخواد تو مدرسه بگیره اما اینجا عکس عشقمه که خانم مدیرشون اجازه نداده تولدش را تو مدرسه بگیرند     ...
26 آذر 1391

کارای فرناز

سلام چند روزه که من ومامان از این ویروسا گرفتیم نفسمون تنگه وسرفه میکنیم بابایی هم از دیشب بهمون ملحق شده خدا را شکر فرناز جونم مریض نشده ویه جورایی پرستاری میکنه البته اگه پای اون باشه از این پرستاراست که فقط عاشق آمپول زدن به مریضاشه خدایا همه مریض ها را شفا بده (الهی آمین) بقیه در ادامه مطلب از اول محرم تا حالا فرناز سوالای عجیبی در مورد بهشت وجهنم وعلی اصغر ورقیه وشهادت و...... میکنه یکمی به خاطر مدرسه شونه که براش توضیح دادن   یه علت دیگه اش هم شبکه هدهد فارسی است که از اول محرم تا حالا در حال پخش روضه خوانی و.....است   چند روز پیش این قدر گریه کرد که من نمیخوا...
24 آذر 1391

فرشته مهربان

سلام به همگی فرناز جونم دیروز یعنی شنبه به خاطر اینکه توی کارهای نذری کمکمون کرد وخیلی حرف گوش داد فرشته مهربان براش جایزه خریده بود به اقای پستچی داده بود وبراش بردن مدرسه یه مجموعه ١٤ جلدی از کتاب های کیتی است زیاد ازشون خوشش نیومد چون فرناز دوست داشت مثل بقیه ابرنگ و...براش ببرند خیلی صحبت کردیم تا قبول کرد این کتاب ها را دوست داشته باشه بهش گفتیم برای سری بعدی به ما بگه تا دعاکنیم فرشته براش همان را بیاره حالا کیف چرخ دار میخواد فرشته بیچاره باید کیف مدرسه ای پیدا کنه که چرخ دار باشه راستی چون من امروز میان ترم داشتم فرناز گذاشت من درس بخونم فرشته براش برچسپ ستاره وماه آورده فرنازم خیلی خوش حا...
12 آذر 1391

تاسوعای حسینی

سلام به همه امروز ظهر ما نذری خورشت سبزی دادیم جاتون خالی بود فرناز خیلی کمک کرد خواهرم خیلی اذیت شد قربانش برم این قدر خسته شده که الان ساعت ٧شب است فرناز خوابیده مثل این که بیهوش شده کلی عکس ازشون گرفتم اوا پریا فرناز ٥نوه عکس یادگاری گرفتیم حتما عکس هاشون را براتون میذارم خداحافظ  
4 آذر 1391

اردوی فرناز

سلام فرناز جان دیروز وامروز تونست به مدرسه بره امروز بردنشون اردو نمایش عروسکی دیدن خیلی خوشش اومده بوده ٢ تاچیزی که براش خیلی جالب بود ١-سوفیا دوستش را تومدرسه جا گذاشتند باسرویس کلاس دیگه اومده ٢-اقاگرگه نمایش از روی صحنه فرار میکرده میرفته وسط بچه ها بعد بچه ها جیغ میزدند ومی ترسیدند راستی یه چیز جالب تر اینکه چون فرناز از گرگ خوشش نمیاد وردیف اول نشسته بوده چند بار پاش راگرفته جلوی گرگه تابخوره زمین وقتی برام تعریف میکرد با افسوس میگفت نشد گرگه را بزنم زمین دنیای بچه گیه دیگه هر دوتامون تونستیم از دست ویروس نجات پیدا کنیم خدا راشکر بهتریم دوست دارم فرناز جان زود بزرگ بشو وبرای بچه ات اینا را بخوان ...
24 آبان 1391

جشن شکوفه ها وعکس پریا

جشن اولین روز مدرسه ها بود وفرناز برای اولین بار ازمون دور شده بود البته مهدکودک مدت کم رفت اما روزای اول پیشش بودیم روز اول مدرسه از هممون قول گرفته بود هممون پیشش بمونیم پریا خانوم خانه مامان جون به خاطر اینکه دورش شلوغ بود درست نمی تونست بخوابه دوباره این عکس را توشکار لحظه ها خودم ازش گرفتم حتما تودلش میگه بابا کی می ریم خانه تا من یه ذره بخوابم؟!!!!!!! ...
24 آبان 1391

بیوگرافی فرناز خاتون

سلام به همه عزیزان من خواهر فرناز هستم وبراش مطلب مینویسم بعدا که بزرگ شد براش جالب باشه فرناز جان روز 11اسفند 85 در بیمارستان سعدی اصفهان به دنیا اومد دومین فرزند خانواده است که بعد از 18 سال خدا اونا به ما هدیه داد همه از ورودش خیلی خوش حال بودند وهستند نمک زندگیمونه وقتی بچه بود هر وقت از خواب بیدار میشد می خندید همان سالی به دنیا اومد که من امتحان کنکور داشتم با روروئکش می اومد پایین پام جیغ میزد تا بغلش کنم از اول به کتاب ودفتر علاقه داشت الان هم همین طوره اولین حرف معنی دارش را 3 ماهگی زد گفت مااااااا مامانم را صدا زد دیگه نگفت تا بزرگتر شد بعدش اقا می گفت و....... وقتی من دانشگاه بودم گریه میکرد ...
24 آبان 1391

عکس کودکی فرناز وپریا

امروز 3شنبه مورخ 18مهرماه 91 است مامان وبابا سرکارند ومن برایش پیام میگذارم امروز صبح به زور بیدار شد وخوابش می اومد با ناز کشیدن زیاد بالاخره بلند شد تا آماده بشه وقتی لباس می پوشونمش خیلی ناز وخوشگل میشه من عاشقشم عکس اول کودکی فرناز است بامامانش یواشگی حرف میزنه عکس ذوم مال پریا خانوم دختر خاله فرنازه 3ماهشه عکاس هر 2تاش خودم هستم تو شکار لحظه ها گرفتم قراره مامانه پریا به خاطر عکس خنده پریا برام کادو بخره خداحافظ تا مطلب بعد ...
24 آبان 1391