فرشته خونمونفرشته خونمون، تا این لحظه: 17 سال و 2 ماه و 17 روز سن داره
آجے مهربانآجے مهربان، تا این لحظه: 34 سال و 11 ماه و 5 روز سن داره

فرشته خونمون

فرشته مهربان

سلام به همگی فرناز جونم دیروز یعنی شنبه به خاطر اینکه توی کارهای نذری کمکمون کرد وخیلی حرف گوش داد فرشته مهربان براش جایزه خریده بود به اقای پستچی داده بود وبراش بردن مدرسه یه مجموعه ١٤ جلدی از کتاب های کیتی است زیاد ازشون خوشش نیومد چون فرناز دوست داشت مثل بقیه ابرنگ و...براش ببرند خیلی صحبت کردیم تا قبول کرد این کتاب ها را دوست داشته باشه بهش گفتیم برای سری بعدی به ما بگه تا دعاکنیم فرشته براش همان را بیاره حالا کیف چرخ دار میخواد فرشته بیچاره باید کیف مدرسه ای پیدا کنه که چرخ دار باشه راستی چون من امروز میان ترم داشتم فرناز گذاشت من درس بخونم فرشته براش برچسپ ستاره وماه آورده فرنازم خیلی خوش حا...
12 آذر 1391

پریا خانوم

اینم چند تا عکس از پریا خانوم خیلی خانوم شده برامون میخنده روش را به سمت مامان وباباش میکنه غر میزنه من را بغل کن حسابی بغلی شده عاشق پستونکشه گریه میکنه تا بهش بدیم و..........     ...
7 آذر 1391

تاسوعای حسینی

سلام به همه امروز ظهر ما نذری خورشت سبزی دادیم جاتون خالی بود فرناز خیلی کمک کرد خواهرم خیلی اذیت شد قربانش برم این قدر خسته شده که الان ساعت ٧شب است فرناز خوابیده مثل این که بیهوش شده کلی عکس ازشون گرفتم اوا پریا فرناز ٥نوه عکس یادگاری گرفتیم حتما عکس هاشون را براتون میذارم خداحافظ  
4 آذر 1391

صلی الله علیک یا ابا عبدالله

پرسيدم:ازحلال ماه، چراقامتت خم است؟ آهي كشيدوگفت:كه ماه محرم است.گفتم: كه چيست محرم؟باناله گفت:ماه عزاي اشرف اولادآدم است سلام بر 6 ماهه حسین  سلام برتشنه لبان دشت کربلا سلام برحسین ویارانش فرا رسیدن ماه محرم را به همه شیعیان تسلیت عرض می کنم به امید روزی که امام حسین شفاعت گر  ما غلامانشان باشند         ...
30 آبان 1391

هانا جانم

سلام اینم عکسای جدید هانا خانوم که به دستم رسیده براتون میذارم بقیه در ادامه مطلب   اینم عکس لباس اولین هالوینش قوربون خنده هات برم اخما را برو قوربون اخم کردنت برم   بووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووس ...
24 آبان 1391

اردوی فرناز

سلام فرناز جان دیروز وامروز تونست به مدرسه بره امروز بردنشون اردو نمایش عروسکی دیدن خیلی خوشش اومده بوده ٢ تاچیزی که براش خیلی جالب بود ١-سوفیا دوستش را تومدرسه جا گذاشتند باسرویس کلاس دیگه اومده ٢-اقاگرگه نمایش از روی صحنه فرار میکرده میرفته وسط بچه ها بعد بچه ها جیغ میزدند ومی ترسیدند راستی یه چیز جالب تر اینکه چون فرناز از گرگ خوشش نمیاد وردیف اول نشسته بوده چند بار پاش راگرفته جلوی گرگه تابخوره زمین وقتی برام تعریف میکرد با افسوس میگفت نشد گرگه را بزنم زمین دنیای بچه گیه دیگه هر دوتامون تونستیم از دست ویروس نجات پیدا کنیم خدا راشکر بهتریم دوست دارم فرناز جان زود بزرگ بشو وبرای بچه ات اینا را بخوان ...
24 آبان 1391

جشن شکوفه ها وعکس پریا

جشن اولین روز مدرسه ها بود وفرناز برای اولین بار ازمون دور شده بود البته مهدکودک مدت کم رفت اما روزای اول پیشش بودیم روز اول مدرسه از هممون قول گرفته بود هممون پیشش بمونیم پریا خانوم خانه مامان جون به خاطر اینکه دورش شلوغ بود درست نمی تونست بخوابه دوباره این عکس را توشکار لحظه ها خودم ازش گرفتم حتما تودلش میگه بابا کی می ریم خانه تا من یه ذره بخوابم؟!!!!!!! ...
24 آبان 1391